- طلا کار
- پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد
معنی طلا کار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل طلا کار
کسی که پول یا کالایی از کسی طلب دارد، بستان کار، خواهان، خواستار، برای مثال طلب کار باید صبور و حمول / که نشنیده ام کیمیاگر عجول (سعدی۱ - ۱۰۵) ، که ومه طلبکار عمرند و بس / کسی را به مردن نیاید هوس (امیرخسرو - لغتنامه - طلب کار)
کسی که پیشه اش ساختن اشیای زرین، به کار بردن تارهای طلا در چیزی یا آب طلا دادن به چیزی است، آنچه نقش و نگارش از طلا باشد
آزمند، آزین
تبهکار
مکار، نفاق کننده، منافق
اشتباه کننده، سهو کننده، بزهکار، عاصی، گنهکار، مجرم
نشایستگر نیسانکار کسی که مرتکب امور ناشایست شود. آنکه کارناشایست انجام دهد، خاطی، گناهکار
خدمتکار شرابخانه سبو کش میخانه، مطلق خدمتکار
کسی که مرتکب خلاف می شود
ساختن نقش و نگار از طلا در چیزی، شغل و عمل طلاکار
کسی که سیم و زر ناسره به کار ببرد، برای مثال خاقانیا به بغداد اهل وفا چه جویی / کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد (خاقانی - ۸۵۱) ، کسی که پول قلب سکه بزند
سازشکار
بستان کار وامخواه، خواستار
آنکه طلا ورقهای طلا (و نقره) سازد، صحافی که جلدهای کتاب ها را تذهیب کند. زینت دهنده خوبی، نیکوئی
کیمیا گر پارسی است تلا ساز زر ساز کیمیاگر
رمن نادرست تلا ها زرینه ها جمع طلا (غلط) طلاها، آلات زرین
پارسی است تلا باف زربفت زربفت: جامه طلا باف
اپند غلط کننده خطا کننده، گمراه کننده حیله گر فریبنده
قملکمار خامه کار
((طَ))
فرهنگ فارسی معین
پوشاندن سطح چیزی با لایه نازکی از طلا، تزیین نسخه های خطی با آب طلا، نقره، شنگرف و لاجورد
طماع، حریص
غلط کننده، خطاکار
بستانکاری، خواستاری
بستانکار
بستانکار، وام ده، خواستار
هنگامه ساز، جنگجو
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
ناچار ناگزیر